بله بازم ایران در مقابل آمریکا قرار گرفت ولی این دفعه خیلی محطاطانه و دفاعی بازی کرد و باخت وقتی شوما ( منظورم شما است ) سروش رفیعی و آرش رضا وند و مهدی قائدی رو دعوت نمیکنی و پشت مهاجم بازیکن ( پلی میکر ) خوبی نداری که طارمی یا آزمون یا انصاری فرد رو تغذیه کنند نتیجه اش میشه همین حالا باز همین کی روش رو نگه میدارن برای 4 سال بعد یا یکی مشابه اون میارن تا ساختار تیمی ما بکل درست نشه وبازیکنان شرح وظایف خودشون رو بدرستی ندون ان و اجرا نکن ان ... آش همین آش هست و... ما از شیطان رجیم ( منظورم انگلیس ) می بازیم بعد هم در بازی آخر به شیطان بزرگ ( منظور آمریکا هست ) به فرموده امام خمینی می بازیم این گروه تمام شیاطین جمع بودند لابد بنده هم شیطان متوسط حالی بودم
که این مطلب رو مینویسم
فرازی از سخنان اما م خمینی رو براتون می ذارم خوب و با جان دل گوش بدهید .
این سه تا شمع رو هم بخاطر اون سه گل باغ نوشکفته ( نسرین و نسترن ورها ) گذاشتم کاش میشد دوباره با هم باشیم توی اولین دیدار توی اولین ... کاش میشد کنار هم باشیم واسه ابد... کاش میشد با یکی از شماها ازدواج میکردم ... من واسه این فقط ازتون معذرت میخوام رفتار من هم با شماها یک جاهای مسولانه نبود.
سال 1384 بود یک شب بهاری یک خوابی دیدم که عین شو براتون مینویسم خدا شاهد میگیرم اگر ذره ای دروغ گفته باشم خواب دیدم یکهو بلوار وکیل آباد مشهد هستم 5 تا گربه رنگ ورانگ بهم گفتن میای بریم با هم مشهد رو بگردیم ؟ منم که توی خواب گیج شده بودم با دستپاچگی گفتم خب آره بعد اینا دستم رو گرفتم پرواز کردیم از فراز وکیل آباد و بلوار ملک آباد رفتیم به وسطای ملک آباد که رسیدیم گفتن ما 5 تا جن هستیم میخوای بهت بگیم فلان روز فلان ساعت کجا بودی چیکار میکردی ؟ یکی دیگه انگشتر بزرگی داشت که هی باهاش ور می رفت گفت میخوای بهت بگم یک پولی گم کردی میخواستی چیپس و هله هوله بخری بخوری من میدونم کجاست و آدرسش رو داد یکی دیگشون یک صندوق چه مانند دستش بود گفت گنج های دنیا رو من آدرسشو رو میدونم یکی دیگه یک عصا مانند دستش بود که وقتی پرسیدم این چیه ؟ دستش برد کنار لپش گذاشت یعنی هیس این فضولی ها بهت نیومده مثلا یکی دیگه شون یک کتابی دست اش بود گفت من تمام رموز و اسرار عالم رو این تو نوشتم
یکی دیگه شون یک شنل مانند روش انداخته بود یک علامت زرد رنگ روی جای که پیشانی سر ختم میشد داشت که علامت مثلث و یک چشم جهان بین داشت
بعد اونی که انگشتر داشت و با انگشترش بازی می کرد گفت این رییس مون هست
یکبار دیگه سال 1386 توی پاییز همین خوابه رو دیدم با این تفاوت که انگشتر و کتاب و صندوقچه و عصا دست همون گربه بود که شنل داشت و روی خودش رو پوشنده بود بعد آینده رو نشونم داد
گفت جلوی خونتون برج میسازن نیمه کاره تا چند سال به همین حالت می مونه ... چند تا چیز دیگه هم گفت که نمیتونم بنویسم و باید به اهلش بگم ... بعد منو برد میدان فلسطین مشهد گفت واسه ما جن ها اینجا برامون مقدسه ...؟! ازش میخواستم بپرسم چرا که بیدار شدم منتها قبلش دیدم یکسری روح که همین شنل مانند رو دارند از پشت زمین فلسطین 1 که فکر کنم دانشگاه هستند دارند میان بیرون وبه سمت ما می آیند هر چی توی کتابخانه حرم رفتم کمتر در این مورد مطلب پیدا کردم مگر اینکه اینجا فبرستان آدم ها یا ( جن و پری ) بوده لابد
آهان اون جایش رو که میتونم بنویسم این بود که قبل از اینکه بیدار بشم با صدای بریده بریده مثل اینکه آهن رو با فرز صیقل میدن گفت 2تا دختر و 2 تا پسر هستند که چند سال بعد واست مشکل ایجاد میکن ان اذیت ات میکن ان مراقب باش
یا آخر خواب همین جاکوب روچیلد یا دیوید راکفلر میدان فلسطین مشهد وایساده بودن مردم رو مرموزانه می دیدند ... الان شمای که میخونی باور نمیکنی خب حق هم داری ولی عین چیزی که توی خواب دیدم ...خب من سوالم این که چطور جن وپری می توانند در زمان و مکان دخالت کنند و وقایعی رو که اتفاق نیافتاده اند رو بدرستی پیش بینی و بازگو کنند ؟
این داستان 100 درصد واقعی هست و برای من اتفاق افتاده دو تا پسر هم سال 1389 که رفتم کتاب بگیرم کتابخانه حرم همین داستان براشون اتفاق افتاده بودن و جن دیده بودند و صورتشون مثل گچ سفید شده بودند حالا بازم د ر اینکه من میگم این جن وپری ها و موجودات و هر چی که هستند و با طلسم و جادوگری و علوم غریبه و رمل و اصطرلاب و تله پاتی هر چی ...با ایلومیناتی ها ( روچیلد و راکفلر ) و دوستان ارتباط دارند تردید دارید
اصولا سوال درست این هست که " نوع ارتباط این موجودات ( جن ) با فرقه های مثل ایلومیناتی چیست یا چه هستند ؟
اگر متوجه نشدید دوباره و سه باره از اول تا آخرشو بخونید
من دیگه راز و رمزی ندارم واستون بنویسم و رو کنم حالا تو هم راز و رمزت رو واسه من بنویس ( منظورم دقیقا شما 2تا سرکار خانم ودو تا اقا پسر محترم هستند )
دختر پسرای که می اومدن محل کارمون واسه گرفتن ابمیوه کمتر میان احتمالا اینها هم هم زمان با تغییر فصل رفتن سر کاری جای دیگه نیستن کمتر بهم دروغ بگن والا
4روز پیش یک خانم اومد محل کارمون گفت نیازمندم کمک ام کنید سن وسال بنده خدا حدود 50 سال بود بدون اینکه ازش چیزی بپرسم زد زیر گریه گفت لیسانس حسابداری از دانشگاه آزاد مشهد داره و بیکاره و با یک بچه توی خونه هستند از خانواده اش نپرسیدم با خودم گفت بمن چه خب لابد اینم داستانی داره زندگی اش کمک اش کردم و یکسری شماره استخدام خانم حسابدار واسش نوشتم وفرستادم انشالله خدا کمک اش کنه خدا هیچ کسی رو بی یارو یاور قرار نده