گذر عمر شعر سپید



می روم در پی کاشانه عمر
تا بدانجا که مرا تاب و توانی برسد
تا بدانجا که به لب آتش آبی برسد
از دل حادثه ها،عمر به عمر می گذرم

بلکه شاید که مرا عمری دراز برسد
...
می روم در پی دلخانه عمر
عمر نوح هم در این مهلکه پایانی هست
گذر عمر در این لحظه هوایدایی هست
گر به دلخانه رسم در پی این عمر گران
وقت کوتاه و ؛ ولی فرصت دیداری هست
...
می روم در پی بگذشته عمر
روزهای که گذشت در خم میخانه دوست
یادگار همه عمر ؛ قلبی که دیوانه اوست
روزگاری که همه قصه بی تابی ماست
نازنین عمری که عالم همه کاشانه اوست
...


می روم شادی کنان از در دروازه عمر
می روم تا که بگویم که هنوز عمری هست
گر به غفلت نرویم ؛ راه به خوشبختی هست
میوه عمر همان پاکی قلب ست ؛ عزیزش داریم
به خدا در گذر عمر ؛ امید فردایی هست




نظرات 1 + ارسال نظر
نگار چهارشنبه 30 آذر 1401 ساعت 21:25 https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

قشنگ بود و لطیف...

سپاسگذار

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.