هیچ وقت از یادم نمی ره اولین روز مدرسه که رفتم 1369 بود من چون 6 ماه اول سال بودم تونستم همون سال برم مدرسه پاییز 1369 چه روز ها ی خوبی بود
مداد های سو سمار نشان ام رو ور داشتم با یک دفتر 40 برگ کاهی قدیمی خیلی دوسش داشتم نمیدونم چیکار اش کردم
اون زمان ها آوردن اتود که داخلش مغز می خورد واسه ما کلاس اولی ها تقریبا قدغن بود اما من یواشکی یکی رو با خودم آوردم سر کلاس مغزها شم یادمه قرمز و مشکی و یک رنگ دیگه که خاطرم نیست بود قیافه شم اینطوری بود
روحشون شاد...
اتود یه زمانی واسه خودش برو بیایی داشت.
اتود مگه زین الدین زیدان ههه که بر خودش برو بیایی داشته باشه


سلام
ممنونممم..که سرزدید
نوستالوژی...جالب بود وچقدر زود گذشت
ممنونم وسپاسگذار از اینکه به وبلاگم سر زدید
مریم خانم شاعر ناشناسی چقدر خوب در این باره شعری فرمودند نوشتند که برایتان می نویسم:
گذر عمر
می گذرد روزگار
همچو خزان وبهار
می گذرد عمر ما
در گذر روزگار
ماه و فلک در شتاب
این گذر عمر ماست
مهر و مه اند اینچنین
آینه عمر ماست
می تو نگر همچنین
بر لب جوی زمان
تو گذر عمر بین
قدر جوانی بدان
عمر همی می رود
بین به چه سان می رود
فانی و بطلان رود
یا پرو پیمان رود
یک مهر شصت و نه تولد من هست
آورین به شما سالم وپیروز و سلامت باشید