طنز و داستان گربه و پلنگ

طنز و داستان گربه وپلنگ
روزی پلنگی ازکنار دشتی میگذشت ناگهان
چشمش به گربه ای افتاد که بسیار
شباهت به خوداو را داشت.سررا ه برا وبست
گربه ابتدا خواست که بگریزد اما اندیشید که
ازچنگ پلنگ نمیتواند بگریزد ایستاد و گفت
قربان؟چه میخواهی پلنگ گفت سوالی از
تودار م اگر راستش را گفتی دراما نی.
گربه سری تکان داد و باشاره گفت باشد
پلنگ پرسیدتو کی هستی که اینقدر
شبیه بمن هستی .اماکوچکی گربه کمی
فکر کرد وتمهیدی. به نظرش امد ؟باحالت گریه
گفت من خاله زاده ی شما هستم .پلنگ
با تعجب پرسید خاله زاده ی من
گربه گفت اری .پرسید پس چرا
اینقدر کوچکی گربه باحالت گریه گفت
گیر ادمیزاد افتادم خاله
پلنگ پرسید ادمیزاد ؟چگونه موجودی است
گربه گفت موجودی است بسیار نیرنگ باز وموذی
وبسیار طماع ؟برای ما ل و مقام همدیگر را
میکشند .دروغ بهمدیگر میگویند.مال همدیگر
اختلاس میکنند دزدی وغارت جنگ و
کشتاروکه. گفتنش خلاصی ندارد.
پلنگ پرسید ادمیزاد چه شکلی هست
گربه گفت دنبال من بیا تا انرا به تو نشان دهم
بردش بالای تپه ای از دور مردکشاورزی را
به او نشان داد پلنگ گفت هانفهمیدم ؟
اینها همان موجوداتی هستند که
جنگلهارا غارت میکنند و بعد هم اتش
میزنند .
اصلا صحبت شون رانکن
 که حالم ازشون بهم میخوره .
*righ_khand* *righ_khand* *shashom_rikht**shash_band*


منبع : وبسایت شعر ناب

امروز 4 شنبه

هوا سرده . ملیکا یا " س " پیش ام نیست . اگر ملیکا بودوبا هم ازدواج می کردیم  واسم سوپ شلغم با سبزیجات بار می ذاشت.  یکمی سرما خوردم . فکر کنم گلوم میسوزه ملیکا منو می برد دکتر دکی هم برام همون رسیدگی بیشتر رو تجویز می کرد بعد ملیکا دعوا م می کرد که مثلا چرا مراقب خودت نبودی و سرما خوردی ؟. منم بهش می گفتم : تو دعوا ام کن که دعوا کردن ات ملسه . اگر نسترن و رها موسوی هم با من ازدواج می کردن و منو دعوا می کردن همین رو بهشون می گفتم خیلی ملس آدم رو تنبیه می کردند و اعمال قانون می کردند من هم که می میرم واسه اعمال قانون و رسیدگی و... سوپ شلغم و... ...مشهد یک ذره که برف می باره نا غافل همه زمین ها یخ می زن ان.  جوان ها اومدن بیرون برف بازی می کن ان . یک پسره 14 تا 16 سال آهنگ مدرن تالکینگ گوش می داد فکر کنم این آهنگ شون بوداز اینجا دانلود و گوش بدید. داشتم چی میگفتم هواسم پرت شد هان ملیکا واسم سوپ می پخت من هم دستاش رو ماچ می کردم و بهش می گفتم ممنونم بابت اینکه با من هستی و اگر من کج و کوله ام بد لبسام بد غذام و... منو همینطور دوست داشتی و باهام ازدواج کردی .

بووخدا اگر اون نسترن یا رها موسوی هم بودند همین چیز ها رو بهشون می گفتم من یاد ندارم دروغ و دغل علکی ببافم مثل یک بنده خدایی که اسم شو نمیارم بیا توی تلگرام و بهش پیام بدم از سال 1388 ببعد و خلاصه اغفال کنم ملت رو و...باغ ببرم بگم دی جی هستم و اینا و اونا ...

من با این نارگل که این دستور آشپزی هم رو گذاشته نسبتی ندارم  ودر آخر هم طرز تهیه سوپ شلغم با چربی  ( آب  ) مرغ رو واستون میذارم  کاشکی یکی بیاد زودتر مثل اون ملیکا یا " س " با من ازدواج کنه ... چشم هاش هم رنگی باشه  که خیلی بدل بشینه   البته پولش رو هم خدا می رسوند  واسم سوپ شلغم درست کنه بعد 20 بچه می داشتیم بچه ها رو می ذاشتیم توی  ماشین...   با همون بوگاتی میسترال می رفتیم دور دور  خدا واسه همه جوونا  وسیله و اسباب  رو درست کنه برای ما 40 ساله هم ایشالله


بقول تراویس بوس  ماچ مادر بوزرگی  ( مورتال کمباتی = پشت سر هم )










سه شنبه ساعت 12 ظهر و برف می بارد...

امروز شهرمون مشهد برف می باره . خیلی هوا سرده . از زمان ملیکا  همین مشکل رو داشتم و کمی در ارتباط گیری  عاطفی با دیگران اشکال داشتم . الانه نمیتونم دست ملیکا رو هم بگیرم تا گرم بشم . همیشه همین ماخوذ به حیا بودن کار دستم می داد . همش بشین از سال 1385 ببعد توی سایت کتابناک کتاب  دانلود کن و بخون و بچه مثبت باش آخر میشه این آدمی که نمیتونه راحت با ملیکا زندگی اش ارتباط بگیره و دستش رو بگیره و احساس سرما توی زمستان نکنه . اینم زندگی که ما داریم .انشالله برف بیشتر بباره تا شاهد مشکل کم آبی نباشیم